جای ارکی در خیابون نیس.
داوود از ماشین سالار پیاده میشود.اف اف را میزند
.
داوود:هاتف درو باز کن منم
هاتف: اه کجایی پس داوود؟ بیا بالا
داوود از پله ها بالا میرود که بین راه پیر مردی جلوی او را میگیرد
پیر مرد: والا ا که با شما جوونا که نمیتونیم کله به کله بزنیم.. لااقل کمتر سر و صدا کنین..
داوود: چشم حتما..بهشون میگم.
داوود شت در ..
هاتف در را باز میکند
هاتفک کجایی بابا داوود .. یه ساعته همه متنظرتن.
داوود: علیک سلام اقا هاتف.. منتظر من چرا؟
هاتف: ای بابا. پاک قاط زدیا.. خب همه منتظر جنسن دیگه.. عاشق دماغ و دهنت که نیستن
داوود:مگه قرار بود من جور کنم؟
هاتف:خب قرار بود دوستت بیاره.. اسمش چی بود؟
داوود: سالار
هاتف: گدوم گوریه پس؟
داوود: اه اه .. .. چه بد اخلاق ..صنعتیا این رنگین پس؟ ....منو رسوندن..رفتن که بیان.
هاتف:با کی بیان؟
داوود:میگم چه همسایه های باحالی دارین
هاتف با توام با کی بیان؟
داوود: ول کن دیگه توام.. حالا میاد میبینیشون
هاتف: تو راه پله ها کسیو دیدی؟/ اره یه پیر مرده.
هاتف: چیزی گفت:ک شک که نکرد به این مهمونی؟
داوود: شک که نه نکرد..
هاتف: هووف. خیالم راحت شد
داوود: با خنده.. فقط گفت کمتر سر و صددا کنین.. فک کنم خودش هم پایه بود.. تعارف میزدم الان اینجا بود
هاتف : نخند مسخره.
داوود:خوش رنگ ..وایساده دونه دونه میشماره
هاتف:.باید مراقب باشیم..امشب مهمون داریم..از اونا که پول از اروشون بالا میره
داوود..والا ما هم پول داریم.. فقط پول نداریم پارو بخریم.
هاتف : مسخره بازی درنیار..ا قا ز اد س ...ببین اگه بتونی ببریش نونمون توو روغنه
داوود.. نونمون؟؟ پسر خوب چرا نون و نصف میکنی؟
هاتف: خ .......ادامه مطلب